NaZaNiN jOoN
اسمم داره یادم میره چون تو صدام نمیکنی …

 

 

یادت میاد روزی که شکسته بودم / از خودمو از همه خسته بودم ؟؟؟
یادت میاد اون غروب کزایی ؟؟ / غروبی که گفتی بهم کجایی ؟
با همه ی خستگی وجودم / گفتم خونه ای همه تارو پودم
شروع کردی به گفتن حرفایی که باورش سخته واسم تنهایی
تو لابلای حرفای تلخ تو / رسیدم به یه جمله ی سخت تو
گفتی که قسمت نیست که با هم باشیم
بیا تا چیزی نشده از هم جداشیم
با گفتن حرفات دلم هوری ریخت
پاهام که سست اشکامم هی میریخت …
نمیدونی که اون لحظه چه حالی بودم
از غمو غصه پر ؛ از شادی خالی بودم
میدونم الان سرت گرمه با یکی دیگه
منو نمیبینی ؛نمیخوایو نمیشه …
یادت میاد تمام گریه هامو ؟؟؟
ضجه هامو ؟ فریاد بی صدامو ؟؟؟
بخاطرت از همه چیم گذشتم
چی بودمو چی شدمو چی هستم ؟؟؟
اما چشاتو بستی و ندیدی …
رو همشون پا گذاشتی ؛ دل بریدی
تقاص چی رو پس میدم خدایا ؟؟؟؟!!!!!
میخواست منو اینجور ببینه ایا ؟؟؟؟!!!!!
 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها: <-TagName->
سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:,1:56به قلم: نازنین جوون ™